بررسي ديدگاه علامه طباطبايي در نظم آيه‌هاي قرآن

پدیدآورنادعلی عاشوری

تاریخ انتشار1388/09/13

منبع مقاله

share 1062 بازدید
بررسي ديدگاه علامه طباطبايي در نظم آيه‌هاي قرآن*

دكتر نادعلي عاشوري
يكي از مباحث مهم در تاريخ قرآن، مسأله نظم آيه‌هاي قرآني و كيفيت ترتيب آنها است. اين موضوع از همان سدة نخستين تاريخ اسلام، همواره مورد بحث و بررسي مفسران و دانشمندان علوم قرآني بوده است. شمار بسياري از اين قرآن پژوهان به توقيفي بودن نظم آيه‌هاي قرآن معتقد شدند و برخي ديگر عقيدة اجتهادي بودن را پذيرفتند. در اين بين، گروه اندكي قائل به تفصيل شده، رأي سومي را برگزيدند.
آنچه در مجال كنوني مورد پژوهش و ارزيابي است، بحث و بررسي ديدگاه مرحوم طباطبايي در اين زمينه و نقد و بررسي آن است.

كليدواژه‌ها :

نظم آيه‌ها، نظم سوره‌ها، توقيفي بودن، اجتهادي بودن، علامه طباطبايي.

درآمد

يكي از موضوعات در خورِ اهتمامي كه در بحث تاريخ قرآن جايگاه ويژه‌اي را به خود اختصاص داده است، مسألة نظم و ترتيب آيه‌هاي قرآن و چگونگي تنظيم و تنسيق سوره‌هاي متعدد آن است. اين موضوع كه خود زير مجموعة بحث جمع قرآن به شمار مي‌آيد، توجه ويژة قرآن پژوهانِ فريقين ـ اعم از دانشمندان علوم قرآني و مفسّران ـ را به خود معطوف داشته و از جهاتي مختلف داراي اهميت و اعتبار است كه از جمله مي‌توان به بحث تناسب آيه‌ها و سوره‌ها اشاره كرد.
ترديدي نيست كه اگر نظم و ترتيب و سوره‌هاي قرآن از راه وحي و به دستور پيامبر (ص) صورت پذيرفته باشد، مي‌توان به بحث مذكور به عنوان يك دانش ـ از دانشهاي متعدد قرآني ـ و يك علم ـ از مجموعة علوم قرآني ـ نگاه كرد و از ارتباط آيه‌ها و سوره‌ها با يكديگر، صدها و بلكه هزاران نكته استنباط نمود. اما اگر چنين نظم و ترتيبي، به اجتهاد صحابه و بر اساس ذوق و سليقة شخصي آنان صورت گرفته باشد، مسألة ارتباط آيه‌ها و سوَر و تناسب ميان آنها، نه تنها غير موجّه بلكه حتّي بي‌معنا هم خواهد بود.
از اين رو، پرداختن به اين بحث، ارزش و جايگاه ويژة خود را پيدا مي‌كند و شايد بر مبناي چنين ديدگاهي باشد كه قرآن پژوهان، پيوسته به اين موضوع توجهي خاص مبذول داشته و هر يك از آنان در جهت تبيين و تفسير آن سعي و تلاشِ در خورِ توجهي از خود نشان داده‌اند.
در مجال كنوني، اگر چه ديدگاه برخي از دانشمندان علوم قرآني به اجمال مرور خواهد شد، اما عمدة توجه نگارنده علاّمة بزرگوار، مرحوم طباطبايي، معطوف است كه در اين زمينه هم ـ نظير موارد ديگر ـ نظريات ايشان قابل توجه و شايستة دقّت و تأمّل بوده و نشان از جسارت علمي و شهامت ابراز عقيدة قرآني آن بزرگوار دارد ـ حتي اگر بر خلاف ديدگاه رسمي و پذيرفته شده باشد.
اصولاً يكي از ويژگي‌هاي بارز چهرة قرآني و نوراني علاّمه، جرأت و جسارت بالاي ايشان در ابراز يافته‌هاي قرآني است. اين حقيقت را مي‌توان به روشني در سرتاسر الميزان، به ويژه در مباحثي نظير محكم و متشابه، خلقت انسان، تفسير به رأي، جمع قرآن و از جمله در بحث كنوني مشاهده كرد؛ امري كه به خوبي اثبات مي‌كند ايشان حقيقتاً در مسألة مهمِ تفسير قرآن تا حدود زيادي از پيش فرضهاي پذيرفته شده و رسمي اجتناب ورزيده و قبل از آن كه در صدد تطبيق قرآن با آرا و انديشه‌هاي خويش باشند، در حدّ امكان سعي نمودند سخن قرآن را ـ آن گونه كه هست ـ دريابند و هر آنچه را كه قرآني يافتند، بدون هيچ واهمه يا ملاحظه‌اي بر نوشته (قلم) خويش جاري سازند.
شايد اين حقيقت براي آنان كه از دور دستي بر آتش دارند، امري ساده و آسان جلوه كند، اما آنها كه به تأثير افكار عمومي و فضا و جوّ حاكم و فشارهاي روحي و رواني معتقدند، به خوبي مي‌دانند كه اظهار آنچه در دل مي‌گذرد چندان هم آسان نيست و چه بسا كه به انزوا و گوشه‌نشيني هميشگي فرد منتهي شود و يا صدمات و خسارات جبران ناپذيري بر شخصيت فردي و حيثيت اجتماعي وي وارد آورد.
اميد آن كه جامعة اسلامي و علمي ما شخصيت گرانماية مرحوم علاّمه و اثر جاودانه‌اش را به خوبي پاس بدارد و در راه اعتلاي هر چه بيشتر فرهنگ قرآني تلاش نمايد.

دربارة دو اصطلاح «توقيفي» و «اجتهادي»

شايسته است پيش از طرح اصل موضوع، دو اصطلاح را كه در بحث حاضر به كار مي‌آيد به اختصار توضيح دهيم: نخست واژة «توقيفي» است كه مراد از آن نظم و ترتيب آيه‌ها و سوره‌هاي قرآني است كه صرفاً به القاي وحي و الهام الهي صورت گرفته و پيامبر (ص) به اصحاب و يارانش اعلام فرموده كه جاي هر سوره و آيه كجا باشد؛ ديگري اصطلاح «اجتهادي» است كه منظور از آن ترتيب آيه‌ها و سوره‌ها بدون ارتباط به وحي الهي است، بلكه اجتهاد شخصي اصحاب آن را به شكل كنوني‌اش در آورده است.
در اين كه كدام يك از اين دو ديدگاه به حقيقت نزديك‌تر است، ديدگاههاي گوناگوني مطرح شده است كه پس از آشنايي با ديدگاه برخي از قرآن پژوهان، بويژه مرحوم علاّمه، نظر نهايي خويش را بيان خواهيم كرد.
اجمالاً بايد يادآور شد كه گروهي از مفسّران و دانشمندان علوم قرآني به توقيفي بودن نظم و ترتيب آيه‌ها و سوره‌ها گرايش پيداكردند، و دسته‌اي ديگر به اجتهادي بودن چنين نظمي متمايل شدند. دستة سومي هم هستند كه قايل به تفصيل بوده و معتقدند كه بر مبناي پاره‌اي روايتها، اين تنظيم و ترتيب، در بسياري موارد به القاي وحي بوده و در مواردي محدود، به اجتهاد صحابه انجام پذيرفته است. آنچه در مجال كنوني محور بحث و پژوهش است، بررسي ديدگاه علاّمه طباطبايي در چگونگي نظم آيه‌هاي قرآن و نقد و بررسي آن است.

نظم و ترتيب آيه‌ها

مي‌دانيم كه برخي سوره‌هاي قرآن ـ بويژه سوره‌هاي كوتاهِ اواخرِ مصحفِ شريف ـ يكجا نازل گرديده و از همان ابتداي نزول، جاي هر آيه در ميان آيه‌هاي يك سوره به خوبي مشخص شده بود؛ به گونه‌اي كه در مورد نظم و ترتيب آيه‌هاي اين قبيل سوره‌ها، جاي كمترين بحث و بررسي وجود ندارد.
در اين حقيقت نيز نمي‌توان ترديد داشت كه بخش اعظم آيه‌هاي قرآن به طور پراكنده و در موارد متعدد نازل گرديده است. در اين صورت بايد پرسيد: قرار دادن هر آيه در جاي مخصوصي كه اكنون در قرآن وجود دارد توسط چه كسي انجام گرفته است؟ آيا اجتهاد صحابه در پديد آوردن اين ترتيب مؤثر بوده، يا توقيف الهي و فرمان پيامبر (ص) موجب پديد آوردن چنين نظم و ترتيبي در آيه‌هاي قرآن شده است؟
تا آنجا كه تاريخ قرآن نشان مي‌دهد، در اين زمينه، اتفاق نظر همگاني وجود ندارد. گروهي به اجتهادي بودن نظم آيه‌ها گرايش پيدا كرده و دسته‌اي ديگر به توقيفي بودن آن حكم داده‌اند. البته، ميزان اختلاف در اين مورد بسيار اندك و محدود است و با اختلاف نظر در نظم سوره‌ها قابل مقايسه نيست. هر چند بسياري آن را توقيفي مي‌دانند، ولي با وجود ادّعاي برخي از علما، اجماعي در آن وجود ندارد.
«زركشي» كه در نظم سوره‌ها سه قول را ذكر كرده، در اين مورد، بدون هيچ شرح و تفصيلي، به صراحت و قاطعيت اعلام مي‌كند كه ترتيب و تنسيق آيه‌هاي قرآن توقيفي است و جاي هيچ شك و ترديدي در آن نيست. وي در البرهان (1/323) در اين باره مي‌نويسد:
و اما آنچه به ترتيب قرآن مربوط مي‌شود اين است كه بي‌ترديد، ترتيب آيه‌ها در هر سوره و قرار دادن بسم‌الله در اوايل سوره‌ها توقيفي است و هيچ اختلافي در آن نيست و به همين دليل جايز نيست ترتيب آيه‌ها را عكس ترتيب فعلي قرار دهند. مكّي و ديگران گفتند: ترتيب آيه‌ها در سوره‌ها به دستور پيامبر بود و چون در آغاز سوره برائت بدان امر نفرمود، اين سوره بدون بسم‌الله باقي ماند. قاضي ابوبكر نيز گفت: ترتيب آيه‌ها امري واجب و حكمي لازم است. جبرئيل مي‌فرمود: فلان آيه را در فلان جاي قرآن قرار دهيد.
حافظ جلال الدين سيوطي نيز، همانند نظم و ترتيب سوره‌ها و به پيروي از سلف خويش، به توقيفي بودن آيه‌هاي قرآن نظر دارد و چنين مي‌نويسد:
اجماع و نصوص مترادف بر آن است كه ترتيب آيه‌ها توقيفي است و شبهه‌اي در آن نيست. اما اجماع را بسياري نقل كرده‌اند، از جمله زركشي در البرهان و ابو جعفر ابن الزبير در كتاب مناسبات خود آورده، و عبارت وي چنين است: ترتيب آيه‌ها در سوره‌ها با توقيف و آگاهي خود پيغمبر (ص) و امر آن حضرت واقع شد، بدون اين كه در اين باره اختلافي بين مسلمين باشد. (الإتقان، 1/211)
سيوطي پس از آن، به ذكر پاره‌اي متون و نصوصِ مورد نظر خود پرداخته و در پايان، عين سخن زركشي را اين گونه نقل كرده است:
مكّي و غير او گفته‌اند: ترتيب آيه‌ها در سوره‌ها به امر پيامبر (ص) بود، و چون در اول سورة برائت به بسم‌الله امر نفرمود، همين طور آن را [بدون بسم‌الله] قرار دادند. و قاضي ابوبكر در كتاب الانتصار گفته: ترتيب آيه‌ها امري واجب و حكمي لازم است كه جبرئيل مي‌گفت: فلان آيه را در فلان قسمت بگذاريد. (همان، 1/212)
از دانشمندان معاصر اهلِ سنت كه در اين زمينه با زركشي و سيوطي هم عقيده است، بايد از دكتر صبحي صالح نام برد. وي پس از ذكر سخن زركشي چنين نتيجه‌گيري مي‌كند:
در كتابهاي مربوط به سنّت پيامبر اكرم (ص) به احاديث زيادي بر مي‌خوريم كه نشان مي‌دهند رسول خدا (ص) قرآن را بر منشيهاي وحي ديكته مي‌كرده، و ترتيب آيه‌ها را نيز معيّن مي‌فرموده است. همچنين، ثابت شده كه آن حضرت در نمازها و خطبه‌هاي جمعه، سوره‌هاي متعددي از قرآن را به ترتيب آيه‌ها مي‌خوانده‌ است و اين عمل وي دلالت صريح داشته كه ترتيب آيه‌هاي قرآن توقيفي است. و با اين وضع ممكن نبود كه اصحاب براي آيه‌ها، ترتيب ديگري بر خلاف قرائت پيامبر اتخاذ كنند. اصحاب از همان ترتيب پيروي كرده‌اند تا اين كه آن ترتيب به حد تواتر رسيده است. (صص 113 ـ 112)
بسياري از علماي شيعه نيز بر اين عقيده‌اند كه نظم آيه‌ها به دستور پيامبر (ص) و توقيف آن حضرت بوده است. تعبير مرحوم دكتر راميار در اين مورد چنين است:
سخن مسلم و واقعي دربارة ترتيب آيه‌ها و طرز قرار گرفتن آنها در سوره‌ها، وابسته به توقيف نبي اكرم (ص) و فرود آمده از جانب خداي تعالي است، و براي رأي و اجتهاد در اين زمينه، مجال و جولانگاهي باقي نمانده است. اين جبرئيل بوده كه طبق روايات وارده، هرگاه فرود مي‌آمد، آيتي به همراه داشت، موضوع و جايگاه هر آيه را در سورة مربوطه‌اش تعيين مي‌كرد؛ آنگاه رسول خدا (ص) آن را بر يارانش فرو مي‌خواند و به نويسندگان وحي فرمان مي‌داد كه آن را در جاي خود بنگارند. (راميار، ص 574)
اين رأي، عقيدة غالب در جهان شيعه است. بسياري از علماي اماميّه، نه تنها به اين نظريه تمايل دارند بلكه در راه اثبات آن تلاشهاي زيادي انجام داده و دلايل فراواني ارائه كرده‌اند كه علاقه‌مندان به مطالعة بيشتر در اين باره را به كتابهاي ذيل ارجاع مي‌دهيم: (خويي، 1/350؛ معرفت، 2/216 ـ 212؛ حجتي، صص 67 ـ 66؛ ميرمحمدي، صص 138 ـ 134؛ زنجاني، صص 45 و 79؛ نائيني، صص 20 ـ 19؛ كمالي، ص 119.)
با اين همه، در بين علماي اماميه دانشمندان ديگري وجود دارند كه با اين عقيده مخالفند و ترتيب آيه‌ها را همانند نظم سوره‌ها به اجتهاد و سليقة صحابه منتسب مي‌دانند. از طرفداران اين نظر مي‌توان از علاّمه مجلسي، محدّث نوري و علاّمه طباطبايي نام برد (طباطبايي، الميزان، 12/191 ـ 185؛ حجتي، صص 70 ـ 69). اگر اين عقيده از امثال علاّمة مجلسي و حاجي نوري به دليل گرايشهاي شديد نقلي و حديثي قابل قبول يا توجيه باشد، از مرحوم علاّمة طباطبايي، به خاطر تمايلات عقلي و فلسفي ايشان، شايستة توجه و تأمل است.
علاّمه شعراني كه در بسياري موارد با علاّمه طباطبايي ديدگاهي مشترك دارد، در اين زمينه، مخالف نظر ايشان و در مواردي متعدد، به توقيفي بودن نظم آيه‌ها به طور صريح يا غير صريح اشاره نموده است. چنان كه در موردي مي‌فرمايد:
اگر چه جماعتي چنين پندارند كه سوره بندي قرآن و تركيب آيه‌ها متفرقه و نام سوره نهادن، همه به اختيار مردم بود (رازي، 5/447 و 2/407؛ شعراني، صص 25 ـ 24)؛ ولي حق اين است كه اين سوره‌ها را خود پيغمبر (ص) تركيب فرموده، و ميان آنها بسم‌الله قرار دد، جز اين سوره [برائت] و در مبادي بعضي، حروف مقطعه مقرر فرمود و در بعضي نفرمود، و هر يك را نامي نهاد و اشاره كرد. (رازي، 5/447)
و در جاي ديگري آورده است:
ترتيب آيه‌ها در سوره‌ها به امر پيغمبر (ص) و به دستور خداي تعالي بوده است و كسي را نمي‌رسد بر پيامبر (ص) خرده گيرد. و در مجمع البيان در تفسير آيه ]و اتّقوا يوماً ترجعون فيه الي الله[ (بقره / 280) گويد: اين آخرين آية قرآن است در نزول، و جبرئيل گفت آن را در رأس 280 از سورة بقره قرار دهيد.
از اين موارد صريح‌تر، بياني است كه در مقدمات تفسير خويش ذكر كرده و از جمله چنين فرموده است:
تقسيم قرآن به سوره و آيه، به امر الهي و در زمان خود حضرت رسالت (ص) بوده است … هر وقت سورة كاملي نازل مي‌شد، تكليف معلوم بود كه سوره مستقل است. و اگر چند آيه نازل مي‌شد، خودِ آن حضرت دستور مي‌داد كه آن را جزء كدام سورة نازل شده، و بعد از كدام آيه قرار دهند. [بنابراين] ترتيب آيه‌ها در يك سوره توقيفي است. يعني جايز [نبوده و] نيست ترتيب آن را بر هم زد. (ميراث جاويدان، ش 5، ص 10)
چنان كه ملاحظه مي‌شود، علاّمه شعراني افزون بر اشاره‌هايي كه در موارد متعدد به توقيفي بودن نظم آيه‌ها دارد، با صراحت واژة توقيفي را ذكر نموده است به گونه‌اي كه كمترين ترديدي در ديدگاه وي در اين زمينه باقي نمي‌ماند.
ديدگاه علاّمه طباطبايي در اين زمينه ـ چنان كه اشاره شد ـ خلاف عقيدة علاّمه شعراني است. حتي اگر عقيدة علاّمه طباطبايي را نتوان پذيرفت، بايد به شهامت و جسارت علمي ايشان در بيان آنچه حق يافته‌اند، آفرين گفت. آن بزرگوار در بحث مفصلي كه در ذيل آية نهم سورة حجر در زمينة عدم تحريف قرآن ترتيب داده‌اند، در اين باره، چنين مي‌فرمايند:
رديف كردن آيه‌ها به ترتيبي كه الآن در قرآنهاست. با اين كه اين آيه‌ها متفرق نازل شده، بدون دخالت اصحاب نبوده است و از ظاهر روايتهايي كه در گذشته داستان جمع‌آوري نوبت اول [در دورة ابوبكر] را نقل مي‌كرد، بر مي‌آيد كه اصحاب در اين كار اجتهاد و نظريه و سليقة خود را به كار زده‌اند.
و اما روايت عثمان ابن ابي العاص از رسول خدا (ص) كه فرمود: جبرئيل نزد من آمده و گفت: بايد آية ]إنّ الله يأمر بالعدل و الإحسان …[ (نحل / 90) را در فلان موضع از سوره جاي دهي (سيوطي، الدر المنثور، 4/128)، بيش از اين دلالت ندارد كه عمل رسول خدا (ص) در پاره‌اي آيه‌ها چنين بوده باشد، نه در تمام آنها. و به فرض هم كه تسليم شويم و قبول كنيم كه روايت چنين دلالتي دارد، ربطي به قرآن موجود در دست ما ندارد؛ زيرا روايتهايي كه در دست داريم، و در بحثهاي گذشته نقل كرديم، دلالت دارد بر مطابقت ترتيب اصحاب با ترتيب رسول خدا (ص). و صرف حسن ظنّي كه ما به اصحاب داريم، باعث نمي‌شود كه چنين دلالتي در آن روايتها پيدا شود. بله، اين معنا را افاده مي‌كند كه اصحاب تعمدي بر مخالفت [با] ترتيب رسول خدا (ص)، در آن جا كه علم به ترتيب آن جناب داشته‌اند، نورزيده‌اند؛ و اما آن جا كه از ترتيب رسول خدا (ص) اطلاعي نداشته، باز مطابق ترتيب او سوره‌ها و آيه‌ها را ترتيب داده باشند از كجا [؟] و اتفاقاً در روايتهاي مربوط به جمع اول، بهترين شواهد هست كه شهادت مي‌دهند بر اين كه اصحاب، ترتيب رسول خدا را در همة آيه‌ها نمي‌دانستند، و به اين كه جاي هر آيه‌اي كجاست علم نداشتند و حتي حافظ تمامي ‌آيه‌ها هم نبودند. علاوه بر لحن روايتهاي مذكور، روايتهاي مستفيضي از طريق شيعه و اهل سنت آمده كه رسول خدا و صحابه‌اش وقتي تمام شدن سوره را مي‌فهميدند كه بسم‌الله ديگري نازل مي‌شد، آن وقت مي‌فهميدند سورة قبل تمام شده و اين معنا را به طوري كه در اتقان آورده، ابو داوود و حاكم و بيهقي و بزاز از طريق سعيد بن جبير از ابن عباس نقل كرده‌اند. و ابن عباس گفته است: رسول خدا (ص) نمي‌دانست چه وقت سوره تمام مي‌شود تا اين كه بسم‌الله الرّحمن الرّحيم ديگري نازل گردد … قريب به اين معنا در تعدادي از روايتهاي ديگر، و همچنين عين اين معنا از طريق شيعه از امام باقر روايت شده است.
و اين روايتها به طوري كه ملاحظه مي‌فرماييد صريح‌اند در اين كه ترتيب آيه‌هاي قرآن، در نظر رسول خدا (ص) همان ترتيب نزول بوده … و لازمة اين مطلب اين است كه اختلافي كه ما در مواضع آيه‌ها مي‌بينيم، همه ناشي از اجتهاد صحابه باشد.
توضيح اين كه روايتهاي بي‌شماري در اسباب نزول داريم كه نزول بسياري از آيه‌هايي [را] كه در سوره‌هاي مدني است در مكه، و نزول بسياري از آيه‌هايي [را] كه در سوره‌هاي مكي است در مدينه معرفي كرده است. و نيز آيه‌هايي را مثلاً نشان مي‌دهد كه در اواخر عمر رسول خدا نازل شده، و حال آن كه مي‌بينيم در سوره‌هايي قرار دارد كه در اوايل هجرت نازل شده است. و ما مي‌دانيم كه از اوايل هجرت تا اواخر عمر آن جناب سوره‌هاي زياد ديگري نازل شده است، مانند سورة بقره كه در سال اول هجرت نازل شده، و حال آن كه آيه‌هاي چندي در آن است كه روايتها، آنها را آخرين سورة نازله بر رسول خدا (ص) مي‌داند. حتي از عمر نقل شده كه گفت: رسول خدا (ص) از دنيا رفت در حالي كه هنوز آيه‌هاي ربا را بر ما بيان نكرده بود، و در اين سوره است آية ]فاتّقوا يوماً ترجعون فيه الي الله[ كه در روايتها آمده كه آخرين آية نازل بر آن جناب است. پس معلوم مي‌شود اين گونه آيه‌ها كه در سوره‌هاي غير مناسبي قرار گرفته‌اند، و ترتيب نزول آنها رعايت نشده، به اجتهاد اصحاب در آن مواضع قرار گرفته‌اند. مؤيّد اين معنا، روايتي است كه صاحب اتقان از ابن حجر نقل كرده كه گفته است: روايتي از علي (ع) وارد شده كه بعد از درگذشت رسول خدا (ص) قرآن را به ترتيب نزولش جمع‌آوري كرده است (سيوطي، الإتقان، 1/71). اين روايت را ابن ابي داود هم آورده و مضمون آن از روايات مسلّم و صحيح شيعه است.
اين بود آنچه كه ظاهر روايات اين باب بر آن دلالت مي‌كرد. ليكن عدة زيادي اصرار دارند بر اين كه ترتيب آيه‌هاي قرآني توقيفي است و آيه‌هاي قرآنِ موجودِ در دست ما كه معروف است به قرآن عثماني به دستور رسول خدا (ص) ترتيب يافته كه دستور آن جناب هم به اشارة جبرئيل بوده. اين عده، ظاهر روايتهايي را كه ذكر شد تأويل نموده و گفته‌اند جمع قرآن، توسط صحابه بر اساس ترتيب مشهور نبوده بلكه همان ترتيبي را كه به ياد داشته‌اند، در آيه‌ها و سوره‌ها رعايت نموده و آن را در مصحفي ثبت كرده‌اند، و حال آن كه خوانندة محترم خوب مي‌داند كه كيفيت جمع اول كه در زمان ابوبكر اتفاق افتاده و رواياتْ آن را بيان مي‌كرد، صريحاً اين تأويل را رد مي‌كند. (طباطبايي، الميزان، 12/187 ـ 185)
علاّمه طباطبايي سپس به طرح پاره‌اي پرسشها و شبهه‌ها در اين زمينه پرداخته، همه را پاسخ مي‌دهند، به گونه‌اي كه براي خواننده هيچ ترديدي باقي نمي‌ماند كه ايشان به توقيفي بودن نظم آيه‌ها هيچ اعتقادي ندارند، و با قاطعيت تمام، آن را اجتهادي و بر اساس ذوق و سليقة اصحاب مي‌دانند (همان، 12/191 ـ 188)، بخصوص با توجه به مبناي اصيلي كه علاّمه در باب قرآن پژوهي و تفسير دارند و تنها شيوة معتبر در اين زمينه را روش تفسير قرآن با قرآن مي‌دانند، اينكه جاي هر آيه در كجاي قرآن بوده به اعتقاد ايشان چندان مهم نيست، زيرا شرط اصلي در اين روش تفسيري، خود آيه است نه جا و مكان آن (طباطبايي، قرآن در اسلام، ص 166).
صريحتر از اين، مطالبي است كه آن بزرگوار دربارة آيه سوم سوره مائده (آية اكمال دين) و آيه 33 سورة احزاب (آيه تطهير) بيان فرموده و معتقدند كه جاي اين دو آيه توسط صحابه تغيير يافته است. چنان كه مؤلف فقيد مهرتابان بيان داشته است، ايشان اين نكته را در پاسخ به پرسشي در همين زمينه بيان فرموده و از جمله چنين اظهار داشته‌اند: «بلي، جاي بعضي از آيه‌ها ممكن است تغيير نموده باشد، ولي البته تغيير محل آيه‌ها غير از مسئله تحريف است. به حسب ظاهر ـ واقعش را خدا بهتر مي‌داند ـ از اول قرآن تا آخر قرآن در دو جا قابل ترديد نيست به عقيدة بنده كه جاي آيه عوض شده است. در جاهاي ديگر ممكن است بگوييم جاي آيه عوض نشده و تغيير نكرده است و قابل توجيه است، ولي در اين دو مورد به هيچ وجه قابل توجيه نيست. اول در سوره مائده است و دوم در سوره احزاب است. در سوره مائده همان آيه كريمة … اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام ديناً [است]. با شواهدي كه جمع‌آوري كرديم و خصوصياتي كه در آيه هست و آيه‌هاي قبلي و بعدي نشان مي‌دهد، علي الظاهر بدون ترديد اين جا دست خورده و جاي آيه را عوض كرده‌اند. اين آيه را بعد از محرمات اكل، بين مستثني و جمله مستثني منه قرار داده‌اند، تا خلط بحث شود … و اين جمله را كه راجع به ولايت است و داراي آن مفاد عالي و محتواي راقي است، در اين جا قرار داده‌اند تا خلط بحث شود و مردم از فكرش بيفتند و به دنبال مفاد و محتوايش نروند. و چنين تو هم كنند كه اين آية ولايت كه دلالت بر اكمال دين و اتمام نعمت دارد و به واسطة آن، ديگر در اسلام كمبودي نيست و سزاوار است كه خداوند به دين اسلام راضي باشد، راجع به مسائل عادي از قبيل مراودة با كفار و حليت طعام آنها براي مسلمانان و حليت طعام مسلمانها براي آنها و امثال ذلك مي‌باشد. و اما دومين مورد كه تغيير محلش بسيار روشن است، آيه تطهير است و آيه در [آيه 33] سوره احزاب است: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً.»
«اين آيه هم در جايي واقع شده كه به هيچ وجه مناسبتي با ماقبل و مابعد خود ندارد؛ زيرا ماقبل آن راجع به زنهاي رسول الله است و مابعد آن نيز راجع به زنهاي رسول‌الله است، و ليكن اين آيه با اينكه راجع به اهل بيت رسول خداست. در ميان [اين] آيات آورده شده است كه امر مشتبه شود … و عيناً مانند وصلة ناهمواري است كه به خوبي مشخص مي‌سازد كه ربطي به آيه قبل و بعد ندارد و جاي اين خطاب در اينجا نيست. ولي در اينجا آورده‌اند تا به واسطة ملابست، اذهان عامه را متوجه زوجات رسول‌الله بگردانند و حَسَنه تطهير و فقدان رجس را به آنها بچسبانند.» (حسيني طهراني، صص 418 ـ 412)
البته لحن كلام علاّمه در الميزان بسيار متعادل‌تر از عبارات مذكور است. ايشان بر معترضه بودن آيه اكمال دين و آيه تطهير تأكيد دارند، ولي در آن جا نيز دو آيه فوق را در افادة معنا مستقل مي‌دانند كه اگر صريحاً نگوييم توسط اصحاب در جاي فعلي قرار گرفته‌اند، دست كم به عنوان يك احتمال قوي قابل طرح است. عبارت ايشان در ذيل آيه اكمال دين چنين است: «از تماميت آيه نتيجه مي‌گيريم كه پس آيه «اليوم يئس الذين كفروا …» كلامي است معترضه، كه در وسط اين آيه قرار گرفته و لفظ آيه در فهماندن معنايش هيچ حاجتي به اين جمله نداشت. حال چه بگوييم آية معترضه از همان اول نزول در وسط دو آيه جاي گرفته و يا بگوييم رسول خدا (ص) به نويسندگان وحي دستور فرموده كه در آن جا جايش دهند، با اينكه نزول هر سه پشت سر هم نبوده، و يا بگوييم هنگام نزول با آن دو آيه نازل نشده، و رسول خدا (ص) هم دستور نداده كه در آنجا قرارش دهند، ولي نويسندگان وحي در آن جا قرار داده‌اند … هر چه باشد، بالاخره اين جمله، جمله‌اي است معترضه كه نه با صدر آيه ارتباطي دارد و نه با ذيلش.» (طباطبايي، الميزان، 5/272)
همچنين، در خصوص آية تطهير پس از بحث و بررسي مفصّل، مي‌فرمايد: «آية مورد بحث از جهت نزول جزو آيه‌هاي مربوط به همسران رسول خدا (ص) و متصل به آن نيست، حال يا اين است كه به دستور رسول خدا (ص) دنبال آن آيه‌ها قرارش داده‌اند، و يا پس از رحلت رسول خدا (ص) اصحاب در هنگام تأليف آيه‌هاي قرآني در آن جا نوشته‌اند. مؤيد اين احتمال، اين است كه اگر آيه مورد بحث كه در حال حاضر جزو آيه «و قرن في بيوتكن» است، از آن حذف شود، و فرض كنيم كه اصلاً جزو آن نيست، آيه مزبور با آية بعدش كه مي‌فرمايد: «و اذكرون» كمال اتصال و انسجام را دارد و اتصالش به هم نمي‌خورد. پس معلوم مي‌شود جمله مورد بحث نسبت به آية ماقبل و بعدش نظير آيه «اليوم يئس الذين كفروا» است كه در وسط آيه‌هايي قرار گرفته كه آنچه خوردنش حرام است مي‌شمارد، كه در جلد پنجم اين كتاب [الميزان] درسورة مائده گفتيم كه چرا آية مزبور در وسط آن آيه‌ها قرار گرفته و اين بي‌نظمي از كجا ناشي شده است.» (همان، 16/466)
از آنچه به اجمال اشاره شد، در اين حقيقت ترديدي نمي‌توان روا داشت كه مرحوم علاّمه به توقيفي بودن نظم آيه‌ها اعتقاد ندارند و دست كم نظم برخي از آيه‌ها را به اجتهاد صحابه مي‌دانند.
پيش از آن كه به بررسي اين ديدگاه بپردازيم، مناسب است نظر يكي از قرآن پژوهان برجستة معاصر را در نظم آيه‌ها مطرح نماييم كه در توقيفي يا اجتهادي بودن، رأي ديگري دارد و ترتيب آيه‌ها را به سه دسته تقسيم مي‌كند: «نخست «نظم طبيعي»، كه از جانب خداي متعال صورت گرفته، همانند آيه‌هايي كه پشت سر هم نازل مي‌شد، و يا نظم آيه‌هاي آن دسته از سوره‌هاي كوتاهي كه به يكباره نازل گرديد؛ دوم «نظم تعييني»، بدين معنا كه چون پاره‌اي از آيه‌ها، خصوصيات نوع اول را نداشت، به دستور پيامبر (ص) در مواضعي خاص قرار گرفت؛ و سوم «نظم اجتهادي» يا تغيير موضعي، يعني گاهي اوقات كاتبي غايب بود، و بعد كه مي‌آمد آيه‌هاي نازل شده را به دنبال همان آيه‌هاي قبلي قرار مي‌داد، و همين امر باعث تغيير در برخي آيه‌ها در هنگام جمع قرآن گرديد.» (معرفت، 1/214 ـ 212).
ايشان بر همين مبنا، چنين نتيجه‌گيري مي‌كنند كه مناسبات ميان آيه‌ها را نمي‌توان در تفسير وارد دانست مگر آن كه به طور قطع و يقين بدانيم كه اين آيه‌ها با ترتيب طبيعي خود نازل شده، يا به نصّ پيامبر (ص) در محل مخصوص قرار گرفته است (همان، 1/217).
شايد به نظرِ قطعي نرسيدن در توقيفي يا اجتهادي بودن ترتيب آيه‌ها، موجب شده باشد كه ايشان به اين دسته‌بندي گرايش پيدا كنند و همانند كساني كه در نظم سوره‌ها، قايل به تفصيل شدند در اين جا نيز عيناً همان شيوه را مدّ نظر قرار دهند.
به نظر مي‌رسد غفلت از يك اصل اساسي باعث شده تا مؤلف فقيد الميزان يا برخي پيروان ايشان به توقيفي بودن نظم ‌آيه‌ها گرايش پيدا نكنند، زيرا عمدة دلايل آنان بر اساس پاره‌اي روايتهاست كه در اين باب نقل شد. در حالي كه يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي معرفت‌شناسي اين بزرگواران، تكيه بر عقل و نقد حكيمانة روايتها و مردود شمردن حديثهايي است كه با قرآن و عقل ناسازگار است؛ امري كه در بررسي آثار و نوشته‌هاي آنان همواره به عنوان يك نقطة قوت و يك نكتة مثبت تلقي مي‌شود و بر همين مبناست كه مي‌بينيم در الميزان و التمهيد بسياري از روايتها با محك قرآن و عقل مورد سنجش و ارزيابي قرار گرفته است. با اين همه، وقتي به بحث نظم آيه‌ها مي‌رسيم، به روشني مشاهده مي‌كنيم كه تكيه بيش از حدّ اين عزيزان به روايتها، آن هم پاره‌اي روايتها كه نه در كتابهاي حديثي معتبر، بلكه در برخي كتابهاي تفسيري مأثور نظير تفسير عياشي و يا الدرّ المنثور سيوطي آمده، موجب شده تا توقيفي بودن نظم آيه‌ها مورد انكار يا محل ترديد قرار گيرد، و يا دست كم چنين امري به اثبات نرسد. اين در حالي است كه به اعتراف همة قرآن پژوهان مسلمان ـ اعم از شيعه و سني ـ يكي از مهم‌ترين جوانب اعجاز قرآن، اسلوب ظاهري و نظم و ترتيب آيه‌ها، و نحوة چينش و قرار گرفتن آنهاست كه امكان تحدّي را براي قرآن فراهم آورده و احتمال آوردن سوره‌اي همانند سوره‌هاي قرآن را از همگان سلب نموده است. گمان نمي‌رود در صورت اجتهادي بود نظم و ترتيب آيه‌ها، چنين هدفي بر آورده شود. اعجاز قرآن در صورتي ميسّر خواهد شد كه آيه‌هاي آن به توقيف الهي و فرمان پيامبر (ص) كنار هم قرار گرفته باشد. اينك برخي پاسخهاي حلّي يا نقضي ادعاي فوق را به اجمال بر مي‌شمريم:
1. نخستين پاسخ كه شايد مهم‌ترين جواب نيز باشد، همان است كه در بحث اخير به اختصار اشاره شد؛ و آن اين كه، توقيفي نبودن نظم آيه‌ها، به طور جدّي به مسألة اعجاز قرآن آسيب وارد مي‌سازد و اين شبهه را تقويت مي‌كند كه قرآن ـ نعوذ بالله ـ ساخته دست بشر است و آنچه را مسلمانان اعجاز مي‌خوانند ادعايي بيش نبوده، جز تنظيم و ترتيب اصحاب پيامبر (ص) چيز ديگري نيست!
2. دومين پاسخ همان است كه از زبان علاّمه شعراني بيان گرديد؛ و آن اين كه، بخش اعظم سوره‌هاي قرآن ـ اگر نگوييم همة آنها ـ همزمان با حيات پيامبر (ص) شكل و ظاهر معيّن و تعريف شده‌اي داشت، به گونه‌اي كه وقتي از ثواب قرائت‌ سوره‌‌ها سخن به ميان مي‌آمد، و يا از مطالب و مضامين سوره‌اي بحث مي‌شد، همگان به خوبي مي‌دانستند كه دربارة چه چيزي سخن گفته مي‌شود و از كدام بخش از قرآن سخن به ميان آمده است؛ چنان كه علاّمه طباطبايي نيز در اين زمينه نظرهاي مشابهي دارد و از جمله چنين مي‌فرمايد:
«آنچه هرگز قابل ترديد نيست و نمي‌شود انكار كرد اين است كه اكثر سوره‌هاي قرآني، پيش از رحلت [پيامبر] در ميان مسلمانان داير و معروف بوده‌اند [و جاي آيه‌هاي هر سوره نيز كاملاً مشخص بود.] در دهها و صدها حديث از طرف اهل سنت و شيعه، در وصف تبليغ پيغمبر اكرم (ص) و يا يارانش پيش از رحلت، و همچنين در وصف نمازهايي كه خوانده و سيرتي كه در تلاوت قرآن داشته، نام اين سوره‌ها آمده است. و همچنين نام‌هايي كه براي گروه گروه اين سوره‌ها در صدر اسلام داير بوده، مانند سور طوال و مئين و مثاني و مفصّلات، در احاديثي كه از زمان حيات پيغمبر اكرم (ص) حكايت مي‌كند، بسيار به چشم مي‌خورد.» (طباطبايي، قرآن در اسلام، ص 161)
3. مجالس تعليم و تعلّم قرآن، و حافظان و قارياني كه براي تعليم در اين گونه محافل تربيت مي‌شدند، يا شاگرداني كه از اين مجالس استفاده مي‌كردند، و نيز سفارشهاي فراواني كه پيامبر (ص) در زمينة حفظ و تلاوت قرآن به اصحاب مي‌فرمود، تماماً بيانگر اين حقيقت است كه آيه‌هاي هر سوره براي همگان شناخته شده و معروف بود و همه مي‌دانستند كه چه بايد فراگيرند يا چه چيزي را به ديگران تعليم دهند. چنان كه مرحوم علاّمه، در قرآن در اسلام با صراحت بدين نكته اشاره كرده چنين آورده است:
«مسلمانان از اين روي كه قرآن مجيد را كلام خدا و يگانه مدرك ديني خود مي‌دانستند‌ و هم از اين روي كه در فريضة نماز، سورة حمد و مقداري از ساير قرآن [را] مي‌بايست بخوانند، و هم از اين روي كه پيغمبر اكرم (ص) مأموريت داشت كه قرآن مجيد و احكام اسلام را به آنان ياد دهد، در ياد گرفتن سوره‌ها و آيه‌هاي قرآني و حفظ و ضبط آنها نهايت جدّيت [را] به خرج مي‌دادند. اين روش پس از آن كه پيغمبر اكرم (ص) به مدينه هجرت فرمود و جامعه مستقلّ اسلامي تشكيل داد، منظم‌تر و متشكل‌تر گرديد و به دستور پيغمبر اكرم (ص) جمعيّت قابل توجّهي از ياران وي به قرائت و تعليم و تعلّم احكام اسلام كه روز به روز نازل و تكميل مي‌شد موظّف شدند و حتّي طبق دستور صريح قرآن از شركت در جنگ و جهاد معذور شدند.» (همان، ص 160)
آيا بواقع پس از اين همه مراقبت و دقت مي‌توان پذيرفت كه جاي آيه يا آيه‌هايي مشخص نبوده و صحابة آن حضرت به اجتهاد خود جاي آن را مشخص كرده‌اند؟
4. بر خلاف اين فرمودة علاّمه طباطبايي كه «در روايات مربوط به جمع اوّل، بهترين شواهدي هست كه شهادت مي‌دهند بر اين كه اصحاب، ترتيب رسول خدا را در همة آيات نمي‌دانستند»، بايد گفت: آنچه در جمع اوّل، محل بحث و مورد نظر بود، نه ترتيب آيه‌ها، بلكه جمع و تدوين قرآن در يك مجموعه بوده است. به عبارت ديگر، همگان به ترتيب آيه‌ها واقف بوده‌اند؛ آنچه مورد تقاضاي دستگاه خلافت و طبيعتاً مورد نياز امت اسلامي بود، جمع قرآن در يك مصحف بود، و چه سان كه در الميزان هم به تفصيل آمده (12/176 ـ 171)، آنچه عمر به خليفة اول پيشنهاد كرد و او به زيد بن ثابت دستور دارد، جز تدوين قرآن در يك مصحف چيز ديگري نبود؛ چنان كه علاّمه نيز پس از اشاره به داستان جمع قرآن توسط خليفة اول، در اين باره صريحاً مي‌فرمايد:
«مقام خلافت از ترس اين كه ممكن است جنگ ديگري [همانند جنگ يمامه] براي مسلمانان پيش آمد كند، و بقية قرّاء كشته شوند، و در اثر از بين رفتن حَمَلَه قرآن، خود قرآن از بين برود، به فكر افتاد كه سور و آيات قرآني را در يك مصحف جمع‌آوري كند. به دستور مقام خلافت، جماعتي از قرّاء صحابه با تصدي مستقيم زيد بن ثابت صحابي، سور و آيات قرآني را از الواح و سُعُف‌ها و كَتِف‌ها كه در خانه پيغمبر اكرم (ص) به خط كُتّاب وحي، يا پيش قرّاء صحابه بود جمع‌آوري كرده، در يك مصحف قرار دادند و نسخه‌هايي از آن به اطراف و اكناف فرستاده شد.» (همان، ص 162)
همچنين، پس از آنكه به جمع زمان عثمان و علل و انگيزه‌هاي آن اشاره مي‌كند، اين نكته را يادآور مي‌شود كه از نسخة اصلي چندين نسخة ديگر نوشته شد و به ديگر بلاد اسلامي ارسال گرديد، وسرانجام تصريح مي‌كند:
«اختلافي كه اين نسخه‌ها با مصحف اولي در ترتيب دارند تنها اين است كه در مصحف اول سورة برائت در ميان مئين گذاشته شده بود و سورة انفال نيز در ميان مثاني جاي داشت، و در مصحف امام سورة انفال و برائت را يكجا در ميان سورة اعراف و سورة يونس ثبت كردند». (همان، ص 164)
همان گونه كه ملاحظه مي‌شود، در هيچ كدام از اين دو جمع، در زمينة ترتيب آيه‌ها بحثي در ميان نيست؛ كه اگر نگوييم آشكار، به طور قطع تلويحاً بر اين نكته اشاره دارد كه مسلمانانِ صدر اسلام در نظم آيه‌ها اختلافي نداشته و جاي هر آيه را به خوبي مي‌دانستند؛ و اصولاً قابل تصور نيست كه پيامبر (ص) از دنيا رفته باشد و هيچ كس جاي پاره‌اي آيه‌ها را نداند! يعني در بين دهها كاتبِ حضرت و صدها حافظ قرآن، هيچ كس نبوده كه از محل آيه‌اي آگاه باشد. مگر پيامبر (ص) هر آنچه بر ايشان وحي مي‌شد به مردم ابلاغ نمي‌كرد؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ، مگر مي‌شود آيه را بلا تكليف رها نمود و بدون آن كه جاي آن را مشخص كرد، فقط به تلاوتش پرادخت؟ چه انگيزه‌اي مي‌تواند توجيه كنندة اين شبهه باشد كه جاي بسياري از آيه‌ها در درون سوره‌ها مشخص شده ولي محل برخي ديگر بدون تعيين باقي مانده باشد؟ آيا عقل سليم حكم نمي‌كند كه در اين گونه موارد، اگر روايتهايي خلاف اين نظر وجود داشت به دليل مخالفتش با عقل و نقل بايد دور انداخته شود و نبايد در اين چنين موارد حسّاسي به مرويّات برخي صحابة نه چندان خوشنام اعتماد كرد؟ آيا اين همان درسي نيست كه اين بزرگواران خود در موارد متعدد ديگر به شاگردان و مطالعه كنندگان آثارشان مي‌دهند؟ پس چرا در اين زمينة خاص آن را به كار نگيريم؟
5. نكتة مهم ديگري كه بايد مورد بحث و بررسي قرار گيرد، شيوة حديث‌شناسي علاّمه طباطبايي در بسياري از آثارش، بويژه در الميزان است. ايشان در بررسي احاديث تا آن جا پيش مي‌روند كه آن را امري ضروري و بديهي معرفي كرده، بر اين عقيده‌اند كه حتي اگر نصوص شرعي هم در تأييد آن نبود باز به ضرورت عقل بايد بدان توجه جدّي مبذول داشت. و اين حكم عقل نه تنها در اخبار ديني، بلكه در نقلهاي مربوط به زندگي اجتماعي نيز بايد دقيقاً مراعات شود. (الميزان، 5/400)
ايشان اگر چه در الميزان از 99 كتاب حديثي استفاده كرده (الاوسي، ص 105) و بر اين عقيده اصرار ورزيده‌اند كه حديث صحيح و قطعي همانند آية قرآن داراي ارزش و اعتبار است (طباطبايي، ظهور شيعه، ص 37)؛ ولي با اين همه، در جاي جاي مجلّدات بيست گانة الميزان، نقد حديث را به عنوان يك اصل مسلّم معرفت‌شناسي ديني دنبال كرده و در جهت تهذيب و پيرايش احاديث تفسيري گامهاي مهم و ارزنده‌اي برداشته‌اند؛ به گونه‌اي كه مي‌توان الميزان را از اين نظر يك دورة نسبتاً كامل حديث‌شناسي معرفي كرد كه با معيارهاي عقل و نقل به نقد و بررسي احاديث پرداخته است. در الميزان عبارتهايي نظير آنچه در پي مي‌آيد، فراوان آمده است:
اين روايت با سياق آيه سازگار نيست (9/96)، سياق آية شريفه به هيچ وجه قابل انطباق با اين روايت نيست (همان)، اين روايت با عده‌اي از روايات ديگر منافات دارد (4/23 ـ 22)، اين روايت علاوه بر آن كه روايت شاذّ و نادر است، مخالف با تمام روايات گذشته مشهور نيز مي‌باشد. (3/417)
همچنين، به دفعات به نقد عقلاني و تاريخي احاديث پرداخته شده است. اين موارد چندان زياد است كه ما را از ارائة گواه و شاهد بي‌نياز مي‌سازد. (ر ك: همان، 5/446؛ 8/310 ـ 309؛ 2/38؛ 15/573)
حال بايد پرسيد: وقتي تا اين اندازه به نقد حديث به طور جدّي پرداخته مي‌شود، چرا در بحث كنوني بيش از مقداري كه ضروري است به اقوال صحابه استناد مي‌شود و سخن افرادي چون عمر به عنوان يك اصل مسلّم و پذيرفته شده تلقي مي‌گردد؟ آيا به صِرف اين كه از عمر نقل شده كه گفت «پيامبر (ص) از دنيا رفت در حالي كه هنوز آيات ربا را بر ما بيان نكرده بود …» و موارد مشابه آن، مي‌توان به اجتهادي بودن نظم آيه‌ها قايل شد؟ آيا ضروري نيست كه در اين موارد هم با دلايل متقنِ عقلي و نقلي به نقد حديث پرداخت و در صورت مخالفت حديث با قرآن يا روايتهاي ديگر، آن را دور افكند؟ اگر بناست سخن عمر پذيرفته شود، چرا نبايد سخن زيد بن ثابت پذيرفته شود كه به عقيدة خود مرحوم علاّمه، به خاطر لياقت و شايستگي بسياري كه در زمينة قرآن داشته، هم از سوي ابوبكر و هم از طرف عمر مأمور تدوين قرآن گرديد؟ چرا كه از وي نقل شده كه گفت: «كنّا عند رسول الله نؤلّف القرآن من الرّقاع.» و علاّمه در بيان اين نكته كه مراد از تأليف در سخن زيد چيست، با صراحت مي‌فرمايد: «ممكن است اين روايت با روايت قبلي منافات داشته باشد، و مقصود اين باشد كه آيه‌هايي كه از يك سوره به طور پراكنده نازل شده بود [به دستور پيامبر] يكجا جمع مي‌كرديم و هر كدام را به سورة خود ملحق مي‌ساختيم.» (همان، 12/175)
بنابراين، به نظر مي‌رسد عقيده به اجتهادي بودن نظم آيه‌ها، به خاطر تكية بيش از حد به پاره‌اي از اخبار باشد، كه اگر نگوييم ضعيف و غير قابل اعتنايند، به طور قطع بايد گفت به دليل مخالفتي كه با عقل و نقل پيدا كند، نبايد مورد پذيرش و استناد واقع شوند.
6. نكتة ديگري كه مي‌تواند تلويحاً براي اثبات توقيفي بودن نظم سوره‌ها مورد عنايت قرار گيرد، اين است كه بدون شك بخش قابل توجهي از آيه‌ها درسوره‌هايي قرار گرفته‌اند كه يكجا نازل شده و به تعبير استاد معرفت، داراي نظم طبيعي و شايد به عبارت دقيق‌تر، داراي نظم الهي و توقيفي هستند.
همچنين بخش قابل ملاحظه‌اي از آيه‌ها، به تصريح همگان، طبق دستور پيامبر (ص) در جاي مخصوص خود قرار گرفته و از نظم تعييني ـ كه آن هم توقيفي و غير اجتهادي است ـ برخوردارند.
آنچه باقي مي‌ماند، شمار اندكي از آيه‌هاست كه تصريحي به تعيين جاي آنها توسط پيامبر (ص) در اختيار نيست. آنچه عقل سليم در اين گونه موارد حكم مي‌كند اين است كه نبودِ مداركي دالّ بر تعيين محل آيه‌ها توسط پيامبر (ص) و يا دستيابي نداشتن به چنين شواهدي، هرگز نمي‌تواند دليل نفي كلي آن مدارك، و يا گواه اجتهادي بودن چنين ترتيبي باشد. بلكه بر عكس، در جايي كه بخش اعظم آيه‌هاي قرآن به توقيف الهي تنظيم و ترتيب يافته است، در اين جا هم بايد با صراحت حكم نمود كه آن قسمت محدود از آيه‌ها هم بايد به طور طبيعي داراي چنين نظمي باشد و اگر نصوص و شواهدي ـ آن هم نه مرفوع از پيامبر(ص) بكله موقوف بر برخي صحابه ـ بر خلاف اين باور بود، به دليل تعارضش با عقل و متون روايي و تاريخي ديگر از درجة اعتبار ساقط مي‌شود و با اين كه به گونه‌اي توجيه مي‌گردد كه با اين ديدگاه قابل جمع و سازش باشد.
7. اين كه برخي معتقدند گاهي اوقات كاتبي غايب بود و بعد كه مي‌آمد آيه‌هاي نازل شده را به دنبال همان آيه‌هاي قبلي قرار مي‌داد، و اين باعث تغيير در برخي آيه‌ها به هنگام جمع قرآن گرديد (معرفت، 1/213 ـ 212)، هرگز نمي‌تواند با واقعيت منطبق باشد. زيرا، نخست بازگذاشتن دست صحابه در تنظيم آيه‌ها به دليل مفاسد بسيار و تبعات فراواني كه در پي داشته است، نه تنها بسيار بعيد مي‌نمايد، بلكه اساساً معقول هم نيست كه پيامبر (ص) چنين اجازه‌اي داده باشد، چرا كه در اين صورت، هر صحابه‌اي مي‌تواند قرآني با ترتيب و تنظيم دلخواه خود فراهم آورد و هرگز مورد اعتراض و ايراد هم قرار نگيرد. علاوه بر اين كه به هيچ وجه تاريخ مسلّم و قطعي، چنين ديدگاهي را تأييد نمي‌كند و در هيچ منبعِ معتبر روايي هم نقل نشده است كه نظم و ترتيب آيه‌ها در مصاحف صحابه با يكديگر اختلاف داشته باشد؛ چنان كه دربارة نظم و ترتيب سوره‌ها چنين اختلافي مطرح و مثلاً گفته شده كه مصحف أُبيّ بن كعب با مصحف عبدالله بن مسعود در ترتيب برخي سوره‌ها اختلاف داشته است.
دوم، بايد از طرفداران اين نظريه پرسيد: كاتبي كه پس از غيبت خود به سراغ آيه‌هاي قرآنيِ نازل شده مي‌رفت، آيا فقط چند آية نازل شده را مي‌گرفت و به سراغ كار خويش مي‌رفت، و يا اين كه از جا و محلّ آيه هم پرسش مي‌كرد؟ صحابه‌اي كه تا اين اندازه قرآن برايش اهميت دارد كه حتي اگر چند روز به دلايلي در نزد پيامبر (ص) حاضر نبود، بلافاصله پس از مراجعت، نزد حضرت يا ديگر اصحاب او مي‌آمد و از آيه‌هاي نازل شده در اين مدت سؤال مي‌كرد، آيا معقول و بديهي نيست كه پس از دستيابي به متن آيه‌ها، از جا و محل آن هم اطلاع حاصل كند و از نظم و جايگاه آيه و دستوري كه پيامبر (ص) در اين زمينه داده بود آگاهي كسب نمايد؟ بي‌ترديد، چنين بوده است و نه تنها خود آيه‌ها، بلكه ترتيب و موقعيّت آنها، براي اصحاب اهميت ويژه‌اي داشته است.
سوم، اگر واقعاً چنين ادعايي صادق است و اين گونه واقعيات رخ داده است، پس چرا متون روايي ما از اين گونه شواهد خالي است و رواياتي دالّ بر اثبات اين كه پاره‌اي اصحاب پس از غايب بودن، سراغ آيه‌هاي نازل شده را مي‌گرفتند و به همان بسنده كرده و مي‌رفتند، خالي است؟ آيا اين واقعيت به خودي خود اثبات نمي‌كند كه اساساً چنين چيزي نبوده و آنچه در اين زمينه اظهار شده ادعايي بيش نيست؟
چهارم، همان گونه كه مؤلف التمهيد اظهار داشت، در صورت اجتهادي بودن نظم آيه‌ها، مسألة تناسب آنها كه به علم «مناسبت» هم معروف است، و بخشي از كتابهاي تفسيري و علوم قرآني را به خود اختصاص داده است، بي‌مورد و غير موجّه خواهد بود (همان، 1/217). در حالي كه با نگاهي اجمالي به الميزان متوجه خواهيم شد كه مرحوم علاّمه به اين مسأله توجهي ويژه مبذول داشته و در عنواني جداگانه زير نام «بيان آيات» و نيز در ضمن تفسير، آن را مدّ نظر قرار داده است.
8. بي‌ترديد، مهم‌ترين دليل طرفداران اجتهادي بودن نظم و ترتيب آيه‌ها، مصحف امير مؤمنان علي (ع) است كه بنا به نقل مشهور، به ترتيب نزول تنظيم شده بود. چنان كه مرحوم علاّمه هم با صراحت و تأكيد بسيار، آن را به عنوان يكي از ادّلة خويش مطرح نموده است.
در اين كه علي (ع) پس از رحلت پيامبر (ص) اقدام به گردآوري و تدوين مصحفي نمود كه به قرآن علي (ع) معروف شده است. جاي كمترين شك و ترديدي نيست، و بسياريِ مدارك و منابع پيرامون آن ما را از ارائة شواهد و دلايل بي‌نياز مي‌سازد (خرمشاهي، صص 65 ـ 64)؛ اما از آن جا كه متأسفانه اطلاع تاريخي روشني از سرنوشت اين مصحف در دست نيست جز معرّفي اجمالي از برخي اوصاف اين مصحف كه در متون روايي ما وارد شده است (همان، ص 66)، استناد به آن در تأييد يا ردّ بحث مورد نظر چندان مور د اعتماد نيست.
آنچه بيش از هر چيز ديگراز ترتيب مصحف آن حضرت به ذهن متبادر مي‌شود، نظم و ترتيب سوره‌هاست؛ چنان كه از مرحوم طباطبايي پيش از اين نقل شد كه دربارة مصحف علي (ع) فرمود:
مثلاً روايتي كه مي‌گويد: مصحف علي (ع) بر طبق ترتيب نزول مرتب بوده و چون اولين سوره‌اي كه نازل شده، سورة علق بود، در قرآن علي (ع) هم اولين سوره، سورة علق و بعد از آن مدثر و بعد از آن نون و … [بوده است.]
و يا از علاّمه شعراني نقل گرديد كه گفت: «مصحف اميرالمؤمنين (ع) به ترتيب نزول بوده، يعني هر سوره كه مقدم نازل شده، مقدم نوشته شده است.»
البته، در اين ميان از برخي ديگر از اوصاف اين مصحف ـ نظير مقدم بودن آيه‌هاي ناسخ بر منسوخ ـ هم سخن به ميان آمده است، اما اين نكته به تنهايي نمي‌تواند ادعاي فوق را اثبات كند. افزون بر اين كه به نظر نمي‌رسد جز اين نكته، مطلب ديگري در زمينة ترتيب آيه‌ها مطرح شده باشد. با فرض اين كه مطالب ديگري هم در اين زمينه وجود داشته باشد، باز هم نمي‌توان با تكيه بر آنها اجتهادي بودن نظم آيه‌ها را اثبات نمود؛ زيرا به مصداق عبارت مشهور «اثبات شيء، نفي ماعدا نمي‌كند» مي‌توان در پاسخ گفت: حضرت در وهلة اول به منظور حفظ قرآن، و در وهلة دوم به خاطر بهره‌مندي بيشتر امت از قرآن، درصدد تهية چنين قرآني برآمد و علاوه بر اين مورد، شأن نزول آيه‌ها و برخي مصاديق آن را هم در حواشي مصحف يادداشت نمود تا موجب استفادة بيشتر آيندگان از قرآن شود و اگر غير از اين بود، معنا نداشت كه پس از نپذيرفتن قرآن حضرت، ايشان جمع دورة ابوبكر و عثمان را كه تقريباً مورد پذيرش همة اصحاب بود مورد تأييد قرار دهد، و حتي پس از رسيدن به مقام خلافت، سخني از مصحف خود و بر خلاف مصحف موجود بر زبان نياورد. اين نيست مگر بدان جهت كه نظم آيه‌ها در آن دوره دقيقاً همان ترتيب معرفي شده از سوي رسول خدا (ص) بوده است كه همگان آن را مي‌شناختند و بر طبق آن به تعليم و تعلّم قرآن مي‌پرداختند، و يا در نمازهاي واجب و مستحب بر اساس آن تلاوت مي‌كردند.
9. جالب‌تر از همة اين موارد، مطالبي است كه مرحوم علاّمه در پايان بحث مذكور در الميزان (12/181) بدان اشاره كرده است. ايشان در پايان بحث تحريف‌ناپذيري، در فصل ششم، كه در واقع جمع‌بندي و نتيجه‌گيري از اين بحث به شمار مي‌آيد، چنين فرموده‌اند:
«رواياتي در دست است كه مي‌رساند هر آيه‌اي كه آمده، رسول خدا (ص) مأمور مي‌شده آن را در چه سوره‌اي و بعد از چه آيه‌اي جاي دهد، مانند روايت عثمان بن ابي العاص كه ما آن را در تفسير آية ]ان الله يأمرُ بالعدل و الإحسانِ[ (نحل / 90) نقل كرده‌ايم كه رسول خدا (ص) فرمود: جبرئيل اين آيه را برايم آورد و دستور داد آن را در فلان جاي از سورة نحل قرار دهم.» (سيوطي، الدر المنثور، 4/128؛ همو، الإتقان، 1/60)
و نظير اين روايت رواياتي است كه مي‌رساند رسول خدا (ص) سوره‌هايي را كه آياتش به تدريج نازل شده بود، خودش مي‌خواند، مانند سورة آل عمران و نساء و غير آن.
پس، از اين روايات آدمي يقين مي‌كند كه آن جناب بعد از نزول هر آيه به نويسندگان وحي دستور مي‌داد كه آن را در چه سوره‌اي و در چه جايي قرار دهند.
ايشان اين مطلب را همراه با يك سلسله مباحث ديگر، به عنوان دلايلي براي اثبات تحريف‌ناپذيري قرآن بيان فرموده‌اند.
با كمترين تأمل و دقت در آنچه از الميزان ذكر نموديم، مدعاي ما را در اثبات توقيفي بودن نظم آيه‌ها، به خوبي روشن مي‌شود؛ بويژه آن كه همان روايت عثمان بن ابي العاص، مبني بر تعيين جاي آيه‌ها توسط پيامبر (ص)، اين بار به عنوان شاهد قطعي در تأييد چنين نظمي به كار گرفته مي‌شود.

نتيجه

به نظر مي‌رسد آنچه در اين بخش از مرحوم علاّمه نقل شد ـ كه صريحاً مخالف ديدگاه ايشان در مباحث پيشين بود ـ تأييد همان ديدگاهي باشد كه پيش از اين هم بيان گرديد (توقيفي بودن نظم و ترتيب آيه‌ها) و اگر روايتها و نصوصي بر خلاف آن پيدا شد، آنها را به گونه‌اي معقول و مقبول توجيه كرد و اگر توجيه‌ناپذير بودند، در طرد و نفي آنها ترديدي به خود راه نداد.
معنا ندارد كه در امر مهمي همانند نظم آيه‌ها، به ديدگاه چند تن از صحابة نه چندان خوشنام اعتماد كرد، يا به پاره‌اي روايتهاي نه چندان قوي و محكم، آن هم در پاره‌اي كتابهاي حديثي يا تفسيري، استناد نمود و بر پاية آن در ترتيب بخشي از آيه‌هاي قرآن دچار ترديد شد و توقيفي بودن آنها را مورد خدشه قرار داد. در جايي كه جا به جا شدن يك «واو» از نگاه تيزبين صحابه به دور نمي‌ماند، چگونه مي‌توان پذيرفت جاي آيه‌اي تغيير يابد و ديگران آرام نشينند؟ به تعبير علاّمه: «در جمع عثماني (جمع دوم) مي‌خواستند آية كريمه ]الّذين يكنزون الذّهب و الفضّة[ (توبه / 34) را در مصحف بدون «واو» ثبت كنند، مانع شدند و أبيّ بن كعبِ صحابي، در مقام تهديد سوگند ياد كرد كه اگر «واو» را اسقاط كنند شمشير كشيده و با ايشان خواهد جنگيد و بالاخره «واو» را ثبت كردند.
«[همچنين] خليفة دوم در زمان خلافت خود، روزي جملة ]و الّذين اتّبعوهم بإحسان[ را در آية ]السّابقون الاوّلون من المهاجرينَ و الأنصار و الّذين اتّبعُوهم بإحسان[ (توبه / 100) بدون واو عطف خواند، با وي به مقام مخاطبه برآمدند تا بالاخره خليفه را وادار كردند كه با «واو» بخواند.» (طباطبايي، قرآن در اسلام، ص 165)
آري، در جايي كه شدّت حساسيّت تا بدان پايه است كه براي يك حرف از قرآن، نظير «واو»، در مقابل مقام خلافت موضع‌گيري مي‌شود، آيا پذيرفتني است كه پيش از رحلت پيامبر (ص) چنين حساسيتي در ميان نبوده و بي‌توجه به نظم و ترتيب آيه‌ها، تنها به اخذ قرآن از پيامبر (ص) بسنده كرده باشند؟ به عقيدة نگارنده چنين امري بسيار بعيد و دور از ذهن مي‌نمايد.
در پايان، لازم به يادآوري است كه در سرگذشت قرآن، بويژه در مسائل مربوط به تاريخ قرآن، گهگاه نكات مبهم يا غير صريحي وجود دارد كه مانع از اظهار نظر قطعي هر محقّقي مي‌شود (حجتي، ص 17) اما مهم اين است كه محقق همة تلاش خويش را در اين مسير به كارگيرد و از هرگونه اظهار نظرِ آميخته با تعصب و جانبداري خودداري ورزيده، از پيشداوريهاي پذيرفته شده در اين زمينه جداً پرهيز نمايد.
بي‌ترديد، اين مقال نيز خود مشمول چنين قاعده‌اي خواهد بود، و از همين روست كه نگارنده با اعتراف به توان علمي محدود خويش در اين زمينه، با صراحت اظهار مي‌دارد آنچه را كه در نظم و ترتيب آيه‌ها و سوره‌ها بيان داشته است، يك اظهار عقيده بيش نيست و در صورت ارائة دلايل مستدل و منطقي در مخالفت با آن، جز تسليم و پذيرش مسير ديگري نمي‌شناسد.

پاورقيها:

* ـ تاريخ وصول: 5/3/82 ؛ تاريخ تصويب نهايي: 15/7/82 .

منابع:

1. ـ ـــــــــــــــــــــــــ ؛ الإتقان، ترجمه مهدي حائري قزويني، انتشارات اميركبير، تهران، 1363ش.
2. ـ ـــــــــــــــــــــــــ ؛ قرآن در اسلام، تهران، بي‌جا، 1361ش.
3. ـ الاوسي، علي؛ روش علاّمه طباطبايي در الميزان، ترجمة سيد حسين ميرجليلي، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1370ش.
4. ـ جلالي نائيني، سيد محمدرضا؛ تاريخ جمع قرآن كريم، تهران، 1365.
5. ـ حجتي، سيد محمدباقر؛ پژوهشي در تاريخ قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1360ش.
6. ـ حسيني تهراني، سيد محمدحسين؛ مهرتابان، انتشارات علاّمه طباطبايي، مشهد، 1417ق.
7. ـ خرمشاهي، بهاءالدين؛ قرآن شناخت، طرح نو، تهران، 1374ش.
8. ـ خويي، سيد ابوالقاسم؛ بيان در علوم و مسائل كلي قرآن، ترجمه صادق نجمي و هاشم هريسي، مجمع ذخاير اسلامي، قم، 1360ش.
9. ـ رازي، ابوالفتوح؛ روح الجنان و روض الجنان، حواشي شعراني، كتابفروشي اسلاميه، تهران، 1352ش.
10. ـ راميار، محمود؛ تاريخ قرآن، اميركبير، تهران،1362ش.
11. ـ زركشي، بدر الدين؛ البرهان في علوم القرآن، تحقيق مصطفي عبدالقادر، دار الفكر، بيروت، 1408ق / 1988م.
12. ـ زنجاني، ابو عبدالله مجتهد؛ تاريخ القرآن، بي‌جا، بي‌تا.
13. ـ سيوطي، حافظ جلال الدين؛ الإتقان، دار الندوة الجديدة، بيروت، بي‌تا.
14. ـ شعراني، ابوالحسن؛ راه سعادت، كتابفروشي صدوق، تهران، 1363ش.
15. ـ صالح، صبحي؛ پژوهشهايي درباره قرآن و وحي، ترجمه محمد مجتهدشبستري، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1362ش.
16. ـ طباطبايي، سيد محمدحسين؛ الميزان، دفتر انتشارات اسلامي، قم، بي‌تا.
17. ـ طباطبايي، سيد محمدحسين؛ ظهور شيعه، تهران، بي‌جا، 1360ش.
18. ـ كمالي، علي؛ قانون تفسير، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، 1362ش.
19. ـ معرفت، محمدهادي؛ التمهيد في علوم القرآن، مركز مديريت حوزه علميه قم، 1405ق.
20. ـ ميرمحمدي، سيد ابوالفضل؛ تاريخ و علوم قرآن، دفتر نشر جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1363ش.
21.

مقالات مشابه

رابطه معناشناسی با آواشناسی

نام نشریهقرائت‌پژوهی

نام نویسندهمحمود شکیب انصاری, مهدی داغله

آورا و آهنگ قرآن «ظرفیت‌ها و کارکردها»

نام نشریهقرائت‌پژوهی

نام نویسندهابوالفضل خوش‌منش

بررسی نظم در معانی افعال و مشتقات قرآنی با فاء الفعل (حرف فاء)مشترک

نام نشریهپژوهش‌های ادبی - قرآنی

نام نویسندهابراهیم ابراهیمی, علی رضا طبیبی, فهیمه جفرسته

تحلیل چگونگی نظم قرآن درسطح معناـ بنیاد خرد با رویکرد زبانشناسی

نام نشریهمعارف قرآنی

نام نویسندهعلی شریفی, سروش شهریاری نسب, عیسی علیزاده منامن, فرزاد دهقانی